از تو می گریزم
عنوان:
از تو می گریزم
کد کالا:
شب بود و تاریکی شب شهر را تسخیر کرده بود.ضربه های قطره های باران روی شیشه هر لحظه تند تر می شد.قطره های باران به شیشه ها می خورد ولی آرام پایین می آمدند.گویی تسلیم نگاه زیبای دختری می شدند که پشت پنجره ایستاده بود. صمیم آرام و دوست داشتنی از پشت پنجره به باران نگاه می کرد. باران را دوست داشت...پشت پنجره ها می ایستاد و به زمزمه های عاشقانه آسمان با زمین گوش می کرد.تصویر صمیمی روی شیشه ها تابلویی فریبنده ساخته بود.چشمهای آبیش با رگه های ظریفی از کهربایی در سیاهی شیشه ها می درخشیدند.چشمهایش متنند آسمانی پاک بود که رگه هایی از غروبی زود هنگام به آن رده است.چشمهایش که پر غرور و آرام در زیر سایه انبوه مژه ها می درخشیدند،گویی آیینه ای از غروب غمگین سرنوشتش بودند.صمیم اما هیچ از سرنوشت و بازی های بزرگ آن نمی دانست . معصوم و ساده دل،در انتظار آینده و رویاهای شیرینش بود... موهای قهوه ای و نرمش را از روی گردن سفید و خوش فرمش عقب زد. موها روی بازوهایش تاب خوردند و نزدیک کمر ظریف و نرمش آرام گرفتند.پوستش به خدی لطیف و شفاف بود که می توانست تلالوی قطره های باران را روی صورتش ببنید.چشم های روشن و خوش خالتش با موهای قهوه ای و پیشانی صاف و کشیده غرور خاصی به چهره اش می دادو .لی پشت آن همه غرورو و معص.میت عجیبی در چهره اش نهفته بود مخصوصا وقتی با لب های صورتی و معصومش لبخند می زد... صمیمی زانو هایش را بغل کرده بود و قطره های باران را روی شیشه نگاه می کرد.نسیم در زد و با لبخند وارد شد. صمیم برگشت: کی اومدین.
نویسنده:شابک:9789647543934
نوبت چاپ:اول
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:469
تیراژ:2000